مینای شکسته

ساخت وبلاگ

گاهی دلم تنگ می شود برای خودم، برای خود قدیمم. برای خودی که سرشوخ بود و پرحرف که این روزها کسی نیست که به حرف هایم گوش بدهد. برای خود به قول الف رکم، که بدون بالا و پایین کردن جملات، هر چه در دل داشتم می گفتم. برای خود ددری ام که توی خانه بند نمی شد که حالا نمی شود توی خانه بند نشد. باید دودوتا چهارتا کرد و البته که یکی این جا هست. دلم برای خود بی موبایلم که می نشستم و فکر می کردم چه طور زمان را پر کنم که حالا گوشی به دست، دقیقه ها و ساعت ها پشت سر هم می دوند، بدون گذر زمان. برای خودی که توی تونل رسالت، سرش را به شیشه ی عقب ماشین تکیه داده بود و داشت قیژقیژ ویولن را به زور گوش می داد و ناگهان فرکانس ضبط ماشین، ترانه ی «تو ای بال و پر من» ماشین کناری را گرفت و غم از دل ببرد. دلم برای خودی که برگشتنی بستنی می گرفت و با سر و صدا می خورد. برای خودی که آن قدر می خندید که پلیس گرفتش و نیمچه گیری داد. برای خودی که خیابان های این شهر را وجب به وجب متر می کرد، کفش می خرید و لباس می دید و به برندها فکر می کرد. برای خودی که آخرین قطعه ی پازل را گذاشت. برای خودی که عکس می گرفت و توی دوربین عکس ها دید. برای خودی که روی پل هوایی بود. برای خودی که برف بازی می کرد و زیر باران خیس می شد. و برای خودی که گذشت.

بهار بود و تو بودی و عشق بود و امید

بهار رفت و تو رفتی و هر چه بود گذشت

حال دل...
ما را در سایت حال دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barancheckcheck بازدید : 117 تاريخ : جمعه 3 بهمن 1399 ساعت: 5:35