در آخرین دقایق سال 1400 یا همان قرن فعلی می توانم لحظاتی را به نوشتن سپری کنم.
در سالی که گذشت، چه بر سر ما آمد و چه ها بر سر دیگران. هر روز تاریکی زندگی خود را بیشتر به ما نمایاند و رنج و درد، ثانیه به ثانیه فزونی یافت. پایان قرن هر چند تار است، اما هنوز روزهای تیره تری نیز در راهند.
کاش من هم می توانستم همیشه، همه چیر را راحت بگیرم و هیچِ هیچ از این عالم به هیچ جایم نباشد، اما چه کنم که گِلِ من چنین سرشته نشده است.
سال 1400 با از دست دادن های بسیار و خداحافظی های بی شمار سپری شد، چه آنان که این سرزمین را ترک کردند و چه عزیزانی که از این عالم کوچ؛ و شاید این بزرگترین خلاء سالی که گذشت بود. اشک هایی که برای جنگ ریختیم به شمارش در نمی آیند و آه هایی که برای یتیمان کشیدیم به قلم. بزرگ تر که می شویم، می دانیم این زندگی اوج و فرود بسیار دارد و انسان، هرگز به فرود ها عادت نمی کند. قصه ی غصه ها بسیار، اما سخن کوتاه باید، والسّلام
مهر افزون
نوروز مبارک
حال دل...برچسب : نویسنده : barancheckcheck بازدید : 121