برادر

ساخت وبلاگ
 

 

تمام این روزها را لحظه به لحظه حس می کنم. یک جایی، گوشه ای یادداشتشان می کنم. شادی های ثانیه ها را تا عمق وجودم نفس می کشم و برادرم را خواهرانه تر از همیشه ها به یاد می سپارم. خنده هایش را، حرف هایش را، گشت و گذارهایمان را و حتی عصبانی شدن هایش را. هر چه می پرسد می گویم هر چه تو بگویی و هر چه می خواهد می گویم هر چه تو بخواهی. آمدن ها و رفتن هایش سخت است اما شیرین، و ماندن هایش همیشه دلشادی می آورد، به یقین، اما این بار فرق می کند. کمی مانده تا تغییری سراسر تغییر...

چشمانم را می بندم و به یاد تمام روزهای خوشمان، سینه ام را ستبر می کنم و در آغوشش می کشم و فکر می کنم درست است که زمان آن قدرها هم زود نمی گذرد، اما لبخندها به سرعت ابر می شوند و ابر می شوند و ابر می شوند.

 

به هوای آلوده ی تهران فکر نمی کنم و به اتفاقات نکبتی ای که یکی پس از دیگری سرزمینم را در خود می بلعند. فلوتم را بر می دارم. کتاب نت را روی پوپیتر می گذارم. برادر قطعه ای ژاپنی می آورد که دوستش دارد. می خواهد برایش بزنم. کتاب را جمع می کنم. فلوت را می گذارم زیر لبم، به چشمانش نگاه می کنم و می گویم:

هر چه تو بخواهی...

 

حال دل...
ما را در سایت حال دل دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : barancheckcheck بازدید : 258 تاريخ : چهارشنبه 8 اسفند 1397 ساعت: 14:36